در جایی گفته بودید سال ۹۲ مثل سال ۸۸ نیست. منظورتان را روشنتر بیان میکنید؟اولا بین شرایط سیاسی کشور بین ۸۸ و ۹۲ خیلی فاصله میبینم، کشور ما یک شرایط بسیار حساس و ویژهای دارد. قبول دارم که در سال ۸۸ شرایط کشور خیلی عالی نبود و مشکلاتی داشتیم اما نسبت به حالا خیلی متفاوت بود. در حال حاضر فشارها، سختیها، شکافهای داخلی و خارجی خیلی زیاد است و کشور ما در شرایطی نیست که تحمل تنشهای زیاد را داشته باشد، بله بعضیها هنوز تحملشان خیلی کم است و یک مقدار هم احساس میکنند اگر شرایط کشور تغییر کند، خیلیها دیگر جای پا و زمینهای ندارند.این است که سعی میکنند فضای دیگری را ایجاد کنند، اینکه فشار بیاورند، و وقتی به یک شهر میروم نگذارند مراسم برگزار شود یا نه و بعضی از افراد ستاد من را مورد آزار و اذیت قرار دهند را یک مقدار طبیعی میدانم. در نظر داشته باشید شرایط کشور یکمرتبه عوض نمیشود، اما اگر من مسوول اجرایی کشور شوم حتما این شرایط را عوض میکنم و این کار شدنی است.البته برای تغییر شرایط امنیتی کشور رییسجمهور بهتنهایی نمیتواند همه این تصمیمات لازم را اتخاذ کند، کسی که تجربه این کار را داشته باشد میتواند با کمک قوای دیگر و ایجاد یک نوع هماهنگی و گاهی یک نوع اجماع شرایط را تغییر دهد. چون به هر حال کشور ما در حال حاضر در شرایطی است که اگر ما بتوانیم فضای داخلی را تبدیل به یک فضای سیاسی- فرهنگی کنیم و فضای روابطمان را هم با دنیا از فضای امنیتی خارج کنیم شرایط بهتر خواهد شد. به هر حال آمریکا و اسراییل میخواهند روابط ما با دنیا امنیتی باشد. اگر بتوانیم دایره روابطمان را از فضای امنیتی خارج کنیم -که من در هر دو عرصه داخلی و خارجی این را یک ضرورت میبینم - حتما بهنفع مردم و منافع ملی ما خواهد بود.
چه حس و حالی دارد وقتی میبینید این همه جوان یکصدا مطالباتشان را فریاد میزنند؟البته این روند از چند ماه پیش شروع شده ولی روزهای اخیر به اوجش رسیده که برای من خیلی لذتبخش و زیباست و از طرفی خیلی احساس بار سنگینی بر دوش خودم میکنم وقتی میبینم که جوان عزیز شورای نگهبان از من خواست به هاشمی بگویم که صلاحیتش را احراز نمیکنند
با شور و هیجان یکجوری به من نگاه میکند که دارد به من میگوید میخواهم به تو اعتماد کنم یا به تو اعتماد کردهام خیلی بار سنگینی بر دوش آدم میگذارد. معنیاش این است که باید جواب این همه فریادها، فریاد هم نباشد جواب آن نگاهها و شور و هیجانها را بتوانم بدهم و اگر احساس کند که یک وقتی ممکن است کم بیاورد خیلی به آن جوان سخت میگذرد، شاید کسی باورش نشود که شور جوانها همانطور که برایم لذتبخش است همانطور هم حس میکنم یک بار بسیار سنگینی را بر دوش من میگذارد. گاهی فکر میکنم واقعا طاقت این همه بار را دارم؟ میتوانم به مقصد برسانم؟ کم نمیآورم؟ نکند یک روز خجالتزده همین جوانها بشوم و نتوانم؟ اما نمیدانم چرا خیلی امیدوارم.شایعاتی وجود داشت که در آستانه ردصلاحیت آقای هاشمی، شورای نگهبان با شما مذاکراتی داشته است. این موضوع صحت دارد؟اصل این خبر درست است. یعنی شورای نگهبان بعد از اینکه در بررسیهایش به این نظر رسیده بود که به یک نحوی اعلام کند صلاحیت آیتالله هاشمی را احراز نکرده است از طریق دو نفر میخواست این خبر به آقای هاشمی منتقل شود. یکی از آن دو نفر من بودم و البته کس دیگری هم بود. وقتی با من صحبت کردند نمیدانستم چون در جایی حضور داشتم و برنامهای داشتم. یکی از اعضای شوراینگهبان در تماس تلفنی به من گفت که شما نزدیکی ما هستید یا دورید؟ گفتم من نزدیکم. گفتند میتوانید به شوراینگهبان سر بزنید؟ فکر کردم راجع به خودم سوالی دارند و فکر کردم شاید سوالی مدنظرشان است. رفتم شوراینگهبان.بعد دیدم که راجع به آقای هاشمی با من صحبت میکنند. به من گفتند که شما فکر میکنید آقای هاشمی ممکن است این روزها انصراف دهند؟ گفتم برای چه؟ نه من خبری ندارم. کمکم حس کردم که آنها دنبال این هستند که اگر ایشان انصراف ندهند، ردصلاحیت ایشان اعلام خواهد شد. به آنها گفتم که به نظرم به هیچعنوان آقای هاشمی انصراف نخواهد داد. ولی شما کاری که طبق قانون فکر میکنید باید انجام دهید لابد انجام میدهید. ولی من به آقای هاشمی خبر میدهم که شما چه گفتید. فردای آن روز هم من به آقای هاشمی خبر دادم و هم نفر دیگری که شوراینگهبان واسطه کرده بود. دقیقا همانی شد که پیشبینی کرده بودم. آقای هاشمی گفت: «نه اهل انصراف نیستم، انصراف نمیدهم و احساس وظیفه کردهام. اینکه شوراینگهبان تایید یا رد بکند برای من یکسان است.»